سلام من دخترم الان بیست سالمه این داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به وقتی که پنج شیش هفت سالم بود دقیق یادم نیست سنم اونموقمو.واقعی هم هست و نمیخوام هیچیشو تغییر بدم.قبل از اینکه شروع به خوندن کنید بگم که واسه من لذتی نداره فکر نکنم برای شما هم داشته باشه.اگه چیزیشم متوجه نشدید ببخشید چون برای وقتیه که خیلی کوچیک بودم،خوب یادم نمیاد جزئیات.
من بچه که بودم با مادرم میرفتم حموم دیگه مثل همه بچهها.یه بار که با همدیگه رفته بودیم حموم دراز کشید و لای پاش رو گرفت زیر فشار آب.من ازش پرسیدم چرا اینجوری میکنی؟ گفت اونجام عفونت داره دکتر گفته باید بشورم که خوب شه.منم باور کردم.
دفعه بعدی که رفتیم حموم دوباره این کارو کرد ولی این بار بهم گفت بیا بشین رو دهنم با سینههام بازی کن.
نمیدونم چرا این کارو کردم یادم نمیاد لذت میبردم یا فقط احمق بودم.
نشستم رو دهنش و اون شروع کرد به خوردن اونجام منم با نوک سینههاشو ور میرفتم.
همینجوری که اون داشت برام میخورد من با سینههاش ور میرفتم با فشار آب ارضا شد.تا یه مدتی کار همیشگیش شده بود این.تا این که من بزرگتر شدم و دیگه این کارو نکرد.یعنی عقلم بیشتر رسید و دیگه باهاش حموم نرفتم نتونست اینکارو کنه.راستش من تقریبا این موضوع رو فراموش کرده بودم.
گذشت و من توی سن یازده دوازده سالگی به بلوغ رسیدم.فکر کنم بلوغ زودرس داشتم.زیاد از این مسائل سردرنمی آوردم.برای همین وقتی که سینه درآوردم به اولین کسی که گفتم مادرم بود.کس دیگهایو نداشتم که بگم.دوباره اومد خرم کنه بهم گفتش که اگه سینتو نخورم و مک نزنم،چرک توش میمونه مریض میشی.
اینبار گفتم نه نمیخوام و اجازه ندادم که کاری کنه بالاخره بزرگتر شده بودم عقلم بیشتر میرسید ولی باز جرات نکردم به کسی بگم.
تازه رفته بودم دبیرستان که یهو همه این خاطرات مثل فیلم یادم اومد.واقعنم نمیدونم چرا بعد اون همه سال یادم اومد.از یه طرفم میگفتم نکنه ساخته ذهنم باشه،از یه طرف با واقعیت تطابق داشت.چون از وقتی اون کارشو دیدم مثل خودش خودارضایی میکنم تو حموم اگه خاطره الکی بود من اینو از کجا یاد گرفته بودم.یعنی خب این که میگفتم شاید ساخته ذهنمه واسه این بود که خودمو آروم کنم میدونستم الکی نیست.
اون مدت خیلی از مادرم متنفر شده بودم نمیتونستم اصن تحملش کنم.تازه الان تونستم یکم کنار بیام با خودم و میگم شاید پشیمون شده و فهمیده اشتباه کرده چون خیلی جلوش گفتم کسایی که از بچهها سواستفاده جنسی میکنن خیلی حرومزادن و اونم تایید کرده.دلم میخواد ازش بپرسم چرا اینکارو کردی ولی میترسم سر این بحثو باهاش باز کنم.
به هیچکسم نمیتونم بگم برای همین تصمیم گرفتم اینجا بگم.
تنها آزار جنسیم این نبوده کلن ما دخترا بدبختیم هرکی میتونه یه دستی توی بچگی بهمون میزنه ولی این بدترینش بود که اذیتم میکرد.
لطفا فحش ندید و توهین نکنید چون من خودم به اندازه کافی از این اتفاق ضربه خوردم و نظراتتونم رو حالم تاثیر میزاره.و اینکه ممنون که خوندید.
نوشته: نویسنده