اولین سکس حنانه

اولش بگم من فقط داستان میفرستم قهرمان یا نویسنده ش من نیستم …

سلام. من حنانم. میخوام داستان رابطه جنسیم رو براتون بگم.
من الان ۱۷ سالمه. داستان بر میگرده برا وقتی ک ۱۵ سالم بود. کلا تپلم و سینه ها و کون گنده ای دارم.
ی روز ک از مدرسه با رفیقام برمیگشتم ی اکیپ پسر افتادن پشتمون ک یکی از اون هی بهمون تیکه مینداخت ما هم پر روتر ازونا جواب میدادیم. ک یهو یکیشون لاپایی زد ب من و من نزدیک بود بیوفتم و کلی داد زدیم سرشون و رفتیم سمت خونه.
یکم بعد دیدم یکیشون از دور داد زد خانوم ببخشید میشه ی لحظه وایسین. منم برگشتم و گفتم میشنوم!؟
پسره بم گفت آبجی بخاطر رفتار رفیقم شرمنده و این داستانا منم یکم داد زدم و اخر قبول کردم. خدافظی کردم و داشتم میرفتم ک بهم گفت شمام خونتون اینوره ؟
گفتم اره چطور؟
گفت ماهم تو این کوچه ایم
گفتم اااا باشه خوشبختم
خلاصه کنم تا خونمون پشتم اومد و کلی با هم حرف زدیم
بش گفتم بچه پر رو تو نمیخوای بری؟
گفت ن نمیرم کاکتوس!
گفتم کاکتوس چرا؟!
گفت چون گلی ولی همه گل ها ضریفن ولی تو تپلی بعدم خندید.
منم خندیدم و بش گفتم آخه من برم خونه دیگه ممکنه ببینن پشتمی شر بشه
اونم گفت باشه هر طور راحتی
از هم خدافظی کردیم و رسیدم خونه
فردای اون روز وقتی داشتم میرفتم مدرسه دیدم سر کوچمون وایساده
تا منو دید گفت کاکتوسم اومد
منم گفتم کاکتوس تیغ داره اذیتت نکنه
گفت جووون تیغ دار دوست
من حرکت کردم سمت مدرسه و این باز افتاد پشتم و یهو دیدم انگشتم کرد
من گیج شده بودم
اولین بارم بود ک یکی اینکارو بام میکرد
نگاش کردم و دیدم داره میخنده
سرش داد زدم و بش فحش دادم ولی برگشت بم گفت میبینم ک تیغات ریخت
بش گفتم خیلی حرومزاده ای و سریع رفتم تو مدرسه.
توی مدرسه مغزم در گیره اتفاق بود
نازنین بم گفت حنا چرا تو خودتی؟
گفتم بعد کلاس برات توضیح میدم
بعد کلاس توی حیاط ماجرا رو برا نازی تعریف کردم و اون گفت ملومه بدتم نیومده بعد ب نوک سینم اشاره کرد ک زده بود بیرون
اخم کردم اومدم داد بزنم ک خندید و گفت ببخشید
بهم گفت امروز حالشو میگیریم
بعد مدرسه ک داشتیم میرفتیم خونه پسره پیداش شد ک گفت کاکتوس من چطوری ک نازنین گفت برو از ننت بپرس
پسرا خندیدن… پسره گفت جووون پیش ننم بت خو گذشت خوشگله. نازنین برگشت و زد تو تخمای پسره😄😄
اون روز ک رفتم خونه دیدم پسره فالوم کرده و اومد دایرکت و ازم خواست ای دی نازی رو بدم
منم گفتم برو از ننت بگیر بعد دیگه جوابشو ندادم
گذشت تا اینکه بعد ۲ هفته استوریمو ریپلی کرد و شروع کرد ب گفتن اینکه متاسفه و دلش میخواد با ما دوست بشه و این حرفا
منم بعد ۲ روز بش گفتم باشه ب شرطی ک دیگه ازون کارا نکنی
خندید و گفت کدوم کارا
منم براش انگشت فرستادم
اسم پسره عرفان بود
فردا داشتم میرفتم مدرسه منو دید و چشمک زد و رفت
ازینجا ب بعد آقا شروع کرد مخ زدن
مدام پیام میداد و کم کم بم میگفت عزیزم و اینکه دوسم داره و اینا منم خوب ی دختر ۱۵ ساله بودم و ذوق میکردم و بش میگفتم منم دوست دارم‌

ی روز بم گفت بریم بیرون
گفتم کجا
گفت بریم کافه بشینیم
منم قبول کردم و رفتیم و موقع حساب کردن بم گفت عشقم با من بیاد بیرون و برام حساب کنه؟ عمرا اجازه بدم
همه چیز و حساب کرد و من کلی خر کیف شدم ک عرفان برام خرج کرده
بعد اومد و بغلم کرد و گفت حنانه میشه ی لحظه چشاتو ببندی
منم بستم وقتی باز کردم دیدم ی حلقه گذاشته رو ب رو صورتم و گفت با من رل میزنی منم کلی خوشحال شدم و پریدم بغلش و قبول کردم
دیگه برام‌ استیکر و گیف بوس و بغل میفرستاد تا اینکه ی بار ی گیف فرستاد ک پسره توش لپ دختره رو بوس میکنه
منم بغض کردم گفتم ازین بوسا؟؟ من نوموخوام
بعد عرفان گفت فدات بشم ک. بعد ی گیف فرستاد ک توش پسره لبای دختره رو بوس میکرد ک من هم براش ی گیف فرستادم ک توش ی پسره همینطور ک داره لب میگیره دختره رو لخت میکنه
عرفان وقتی اینو دید شرو کرد ب حرفای سکسی زدن و ما اون شب سکس چت کردیم و ازم عکس کونم رو خواست منم ازش عکس کیرشو خواستم ک ب هم دادیم.
فرداش ک منو تو خیابون بعد مدرسه دید اومد پشتم و تا خونه پشتم اومد و هر وقت کوچه خلوت میشد ب کونم دست میزد. منم خوشم اومده بود و اعتراضی نمیکردم
نزدیک امتحانای ترم شدیم
من درس ریاضیم ضعیف بود
ب عرفان گفتم ک ریاضیم ضعیفه و کمک میخوام
عرفان هم گفت چشم خانومیم تو بخون هرجا رو مشکل داشتی علامت بزن بعد فردا بیا بریم کافه برات رفع اشکال کنم
منم کلی تشکر کردم و رفتم ک بخونم

فردای اون روز هم نشستم خوندم تا ساعت ۱۲ ک عرفان زنگ زد و بم گفت ساعت ۴ فلان کافه باش
منم بعد ناهار رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون و یکم آرایش کردم و آماده شدم ک برم
از خونه اومدم بیرون و ماشین گرفتم تا برسم کافه ساعت ی ربع ب ۴ شده بود
رفتم توی کافه دیدم عرفان نیست ی جا نشستم و منتظرش موندم داشتم ب حلقه تو دستم نگاه میکردم ک یهو یکی جلو چشامو گرفت و گفت اگه گفتی من کیم؟
منم گفتم شما صدات شبیه آقاییمه
اونم گفت آفرین پس ی جایزه داری
گفتم چی؟
دستشو از رو چشام ورداشت و ی گردنبند انداخت دور گردنم😍
داشتم از ذوق زدگی میمیردم
عرفان خم شد و لپمو بوسید و اومد رو ب روم نشست و شرو کردیم ب ریاضی خوندن
من همش فکرم پیش عرفان و حرف زدناش بود
چقدر من دیوونه این پسر شده بودم
عرفان بم گفت چقد گردن بند ب ممه هات میاد
گفتم قابل نداره
گفت چی؟ گردنبند؟
سرخ شدم ولی گفتم ن منظورم سینه هام بود
ک گفت ن اون واسه بچه هامونه
اینو ک گفت واقعا میخواستم فداش شم

خلاصه یکم درس خوندیم و توی کافه بستنی و کیک خوردیم و آقا عرفان حساب کرد
اومدیم بیرون کافه و عرفان گفت حنا
میای ی لخظه توی این کوچه
منم گفتم چشم
دلیلو نمیدونستم ولی دوس داشتم برم
شاید فک میکردم بازم میخواد سورپرایزم کنه
رفتیم تو کوچه و منو چسبوند ب دیوار و گفت خیلی دوست دارم
بعد لباشو چسبوند ب لبام
ی لحظه هنگ کردم و شکه شدم ولی بعد ۳۰_۴۰ ثانیه همراهیش کردم
دستشو گذاشت رو کونمو بلندم کرد. طوری ک کیرشو از روی لباس حس میکردم
ی پنج دقیقه لبای همو خوردیم بعد منو گذاشت رو زمین و گفت حنا؟
گفتم جونه دلم عشقم؟
گفت میشه ب کونت دست بزنم
منم ک شهوتی شده بودم گفتم آره عشقم من در اختیار تو ام
عرفان چشاش برق زد و دستشو کرد تو شلوارم و با کونم بازی میکرد و انگشتم میکرد و محکم میزد رو کونم
یکم ب مالیدن و انگشت کردن ادامه داد تا اینکه گفت بسه دیگه عشقم مرسی ک حال دادی
منم گفتم فدات شم تو بیشتر حال دادی آقایی
رفتیم خونه و من امتحان ریاضی رو هم دادن و وقتی نمره اومد دیدم شدم ۱۸
کلی از عرفان تشکر کردم

ی روز عرفان برگشت و گفت حنا
گفتم جانه دلم
گفت میشه با هم سکس داشته باشیم
من شکه شدم ولی میدونستم ی روز ازم اینو میخواد
منم چون حس میکردم خیلی بش مدیونم بعد یکی دو ساعت قبول کردم و گفتم فقط از کونم
اونم گفت کصت برا بعد عروسیه
باز با این حرفش ذوق زدم کرد
قرار شد ۴ شنبه بعد ظهر برم پیشش
۴ شنبه شد و من رفتم مدرسه
موقع برگشتن دیدمش ک رفت توی دارو خونه😅
خلاصه من رسیدم خونه و رفتم حموم و بدنمو تمیز کردم
اومدم بیرون و ی ست شرت و کرست قرمز رنگ پوشیدم
بایه ساپورت سفید و تاپ مشکی و مانتو زرد موهامو فر کردن و آرایش کردم و ی کلاه کپ گذاشتم و ی شالم همینطوری انداختم
رفتم و رسیدم ب خونشون
رفتم توی خونه ک به به آقایی ی ظرف پره خوراکی چیده بود ک ی بطری وودکا هم بود
ک بم گفت بشین عشقم منم مانتو و شال و کلاهم رو ورداشتم و نشستم کنارش
یکم نشستیم و حله حوله خوردیم و گفت وودکا میخوری؟
منم گفتم تا حالا نخوردم ولی میخوام امتحان کنم
اونم برام ریخت و بعد از نیم ساعت خوردن بهم
گفت بریم تو اتاق
پاشدیم ک بریم
وقتی در اتاق رو باز کرد رفت رو تختش نشست و گفت حنام بیا بغلم منم رفتم بغلش و شرو کردیم ب لب گرفتن. عرفان بلندم کرد و انداختم رو تخت و خودش رو انداخت روم منم پاهامو دورش حلقه کردم
اون لبامو میخورد و بعضی وقتا گردنم رو هم لیس میزد ک با این کارش دیوونه میشدم
یهو بلند شد و تاپمو در اورد چشش ک ب ممه هام افتاد حمله کرد بهشون و منم آه و ناله میکردم و عرفان همینطور میومد پایین و پایین تر تا ب نافم رسید و حسابی دور شکممو لیس میزد و میخورد
یهو پاهامو داد بالا و شلوارمو در اورد
وقتی دید براش ست پوشیدم گفت آخخخخ فدات بشم ک اینقد جذابی شروع کرد ب لیسیدن پاهام و من دستامو رو ممه هام گذاشته بودمو داشتم میمالیدم
لباسشو در اورد و اومد جلوم وایساد و گفت حنا بلند شو
منم کیرشو از رو شلوار گرفتم و مالیدم
زیپ شلوارشو باز کردم و کیرشو در اوردم. ساک زدن بلد نبودم ولی کیرشو کردم تو دهنم و شرو کردم ب مکیدن و لیسیدن. تخماشو میکردم تو دهنم و با دستم کیرشو بالا پایین میکردم
دست برد پشت کمرم و کرستمو باز کرد
کیرشو از دهنمو در اورد و گذاشت لای ممه هام و هی عقب جلو میکرد
اینکار نزدیک ۱ دقیقه طول کشید
ک من پاشدم و شلوار و شورتشو در اوردم
اونم شرتمو در اورد
از لخت هم خجالت نمیکشیدیم چون کلی عکس از خودمون برا هم فرستاده بودیم
کیر عرفان ن خیلی دراز بود ن خیلی کلفت ممولی بود ولی خوش مزه بود
بش گفتم کیرت خوش مزس گفت اسپری زدم
گفتم آره دیدمت رفتی تو داروخونه خندید و گفت تاخیری خریدم ک آبم نیاد
منم گفتم بهتر و خودمو انداختن رو تخت و پامو دادم بالا
عرفان اومد و محکم زد ب پشت رونم منو بر گردوند و کلی ب کونم سیلی زد
بعد شرو کرد ب خوردن سوراخ کونم
آخخخخ ک چقد لذت داشت
زلونشو میکرد تو سوراخم انگار میرفتم رو ابرا
کصم حسابی اب افتاده بود
ک یهو عرفان زبونشو کشید روی کصم و من ی آه بلند از سر شهوت کشیدم و افتادم رو تخت
منو برگردوند و شرو کرد ب خوردن کصم و با چوچولم بازی میکرد و میکردش تو دهنش و گاز میگرفت من واقعا اشکم در اومده بود از شهوت
منو نگاه کرد گفت چرا گریه میکنی کون تپلیه من گفتم کیر میخوام عرفان
گفت کیرم ماله توئه
بلند شد و منو برگردوند و کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم
بش گفتم فقط آروم عرفان
عرفان گفت چشم گلم
بعد یکم کردم زد ب کیرش یکمم زد ب سوراخ من و شرو کرد ب فشار دادن
آخخخ تو نمیرفت و من درد داشتم ک عرفان هی بیشتر فشار میداد تا اینکه سر کیرش رفت تو کونم و من جیغ میزدم و میگفتم بکش بیرون
ولی عرفان گفت جیغ نزن حنا الان برات عادی میشه… دیگه تو کونیه منی. کونت ماله منه کونده
با اینکه ی جورایی داشت فحش میداد ولی خیلی بم لذت میداد فحشاش. یکم بعد شرو کرد ب عقب جاو کردن و کم کم دردم ب لذت تبدیل شد و بش گفتم بم فحش بده
عرفانم میگفت دیدی بلخره کردمت کونی… دیدی دارم کونت میذارم… ی روز انگشتت کردم زدین تو تخمم الان دارم میگامت جنده
یا ازم سوال میپرسید تو چی هستی من میگفتم عشقتم محکم میزد رو کونم و میگفت ن تو کونیه منی تو جنده منی
منم کلی حال میکرد تا اینکه کیرشو در اورد فک کردم ارضا شد ولی خندید گفت هنوز تموم نشده جنده بعد دراز کشید و منو نشوند روی کیرش و منو بالا پایین میکرد
منو میکرد و ممه هامو محکم فشار میداد و میگفت تو کونیه کی هستی منم میگفتم کونیه عرفانمم
صدای آه و نالم کل اتاقو ورداشته بود
با هر بالا پایین کردنم سینه هامم تکون میخورد و اون بیشتر شهوتی میشد
منو ب کمر خوابوند و کیرشو گذاشت روی کصم
ترسیدم و ازش خواهش کردم
گفت خفه شو جنده کاری با کصت ندارم کونده.
کصتو برو ب بقیه بده جنده. کونت ماله منه
کیرشو روی چوچولم تکون میداد
دراز کشید پشتم و کیرشو کرد تو کونم و ی پام رو داد بالا و گفت میبینی حالا حالا ها میخوام بگامت کونی
بعد ی دستشو گذاشت رو چوچولم و همینطور ک منو میکرد کصمم میمالید
من ارضا شدم ولی عرفان همینطور داشت میکرد
تا اینکه گفت جنده من خوب دووم اوردی آبم داره میاد. میخوام خوب بخوریش
بعد کیرشو در اورد همینطور ک من دراز کشیده بودم کیرشو کرد تو دهنم و وزنشو انداخت روم و داد زد بخورش حناااا
منم براش خوردم تا اینکه تو دهنم ارضا شد و آبشو ریخت تو حلقم
کیرشو از دهنم در اورد و با موهام تمیز کرد
من خسته افتاده بودم و رو تخت ک دیدم داره فک میکنه
رفتم بغلش کردم گفتم خیلی خوب بود عشقم
اونم خندید و گفت فک کردم بعد اون حرفایی ک زدم ازم ناراحتی
گفتم ن اصلا. من خودم ازت خواستم
اونم لبمو بوسید و کنار هم خوابیدیم
وقتی بیدار شدم ساعت ۱۰ بود
سریع دویدم سمت گوشبم دیدم مادرم کلی زنگ زده و منم اصلا شبیه اون دختری نیستم ک از خونه زده بیرون
گفتم چیکار کنم چیکار نکنم ک زنگ زدم ب نازی و بش گفتم با عرفان بیرون بودم و زمان از دستم در رفت بیا با هم بریم خونه ما تا پدرم فک کنه ک با تو بودم
نازی هم قبول کرد و لباساش رو پوشید و با هم رفتیم
خوشبختانه همه چی رو تونستیم جمع کنیم اون شب
من رسما ی دختری شده بودم ک مزه سکس رو چشیده بود و خیلی زود دلم میخواست ک دوباره و دوباره امتحانش کنم
این اولین رابطم بود
ولی رابطه های دیگه ای هم با عرفان و بعد با ادمای دیگه داشتم
اگه خواستین مینویسم
راستی این اولین ماجرای سکسیه ای ک مینویسم اگه جایی اشکال داشت ک حتما داشت بم بگین

نوشته: حنا

دکمه بازگشت به بالا