داستان بی غیرت شدن سعید (۲)
…قسمت قبل
این داستانی که میخونید داستان خودم کردم که لعنت بر خودم باده. من سعید ۳۲ ساله با قد و هیکلی معمولی و البته کیری کوچیک و باریک و سیاه هستم، در قسمت قبل داستان انتخاب لباس عروس برای خانمم عاطفه را براتون تعریف کردم امروز میخوام داستان عروسی مون و بی غیرتی خودم براتون تعریف کنم. برای فیلم و عکس رفتیم آتلیه ای که همون دختر عموم که آدرس مزون داده بود معرفی کرده بود. یه زن و شوهر لارج و باحال بودن به اسم مینا و حمید.
روز عروسی رسید ساعت ۶ صبح عاطفه را رسوندم آرایشگاه و خودم برگشتم خونه بابام یه چرتی بزنم تا مردم بیدار شن مغازه ها را باز کنند، بعد از انجام کارها ساعت ۱۲ رفتم دنبال فیلمبردار که حمید بود رفتیم خونمون تا از جهیزیه فیلمبرداری کنه، تو اتاق خوابمون عکس های عقدمون قاب کرده بودیم که تو همشون عاطفه با لباس عقدکنون و بی حجاب بود موقع فیلمبرداری حمید از عکسها هم فیلم گرفت و خیلی برخورد کرد من از دیدن عکسهای بی حجاب زنم توسط حمید یه کم تحریک شدم بدتر از عکسها لباس خوابی بود که با یه شرت بندی روی تخت خواب گذاشته بودن برای تزئین با دیدن لباس خواب زنم توسط حمید خیلی تحریک شدم. بعدش با حمید مستقیم رفتیم آرایشگاه دنبال عروس و حمید اومد تا بیرون اومدن عروس از آرایشگاه فیلم بگیره
رسیدم عاطفه اومد بدون شِنِل با همون لباس عروس لختی دکلته دستاش کامل باز پشت لباس تا کونش کامل باز سینه اش کامل باز به نحوی که ۶۰ درصد پستوناش کامل پیدا بود بین دو تا پستوناش هم چاک داشت تا بالای شکمش و خیلی زیبا کنار دو تا پستوناش تا پایین پیدا بود انقدر تحریک کننده بود که من که چندین لخت عاطفه رو دیده بودم شق کردم حمید هنگ کرده بود نمیدونست چیکار کنه از کجا فیلمبرداری شروع کنه.
انقدر اوضاع لباس عاطفه سکسی بود که داداشم اونجا بود و اومده بود دنبال زنش با دیدن عاطفه منو کشید کنار گفت به عاطفه بگو سینه شو بپوشونه، فیلمبرداری جلوی آرایشگاه تموم شد و عاطفه با همون سر و وضع نشست تو ماشین جلو و حمید صندلی عقب و راه افتادیم سمت آتلیه،
جلو آتلیه پیاده شدیم بریم داخل که تو پیاده رو یه پیرمرد همزمان با ما داشت رد میشد که عاطفه رو با اون سر و وضع دید، چشم برنمیداشت پلک نمیزد اصلا بی حیا وایساد به تماشا من با دیدن این صحنه خیلی شهوتی تر شدم و عاطفه و حمید هم متوجه پیرمرد شدن، وقتی رفتیم تو مینا با تیشرت و ساپورت مشکی چسبون که کون خوش فرمش و قالب کسش توش مشخص بود اومد به استقبالمون، تا عاطفه رو دید گفت به به سلام عروس خانم خوشگل و سکسی ما حمید در جوابش گفت همین الان لب در یه پیرمرد با دیدن این عروس خوشگل و سکسی ما ۲۰ سال جوان تر شد همه خندیدیم. اول نشستیم استراحت کردیم ناهار خوردیم و عکاسی شروع شد گرفتن ژست از ما عکسبرداری و فیلم از مینا و حمید، مینا برای درست وایسادن ما خیلی راحت دست منو میگرفت خودشو جای یکی از ما میذاشت تا حالت ژست بفهمیم که بهمین خاطر دو سه باری منو بغل کرد یا من بغلش کردم تو یه صحنه ای باید عروس منو از پشت بغل میکرد و میبوسید که چند باری انجام دادیم ولی اوکی نشد آخرش خودش در نقش عروس منو از پشت بغل کرد تا عاطفه متوجه بشه چیکار کنه عاطفه هم به شوخی بهش گفت تو که داماد بغل کردی بوسشم میکردی خب که مینا گفت کیو ترسوندی یه نگاه کرد به حمید و گفت با اجازه و اومد لپ منو بوسید
چه حالی داد واقعا
عاطفه بهش گفت بی ادب کم تربیت و همه خندیدیم.
کار آتلیه که تموم شد قرار داشتیم بریم یه خونه تاریخی تا اونجا هم عکس و فیلم بگیریم. راه افتادیم و رسیدیم به اول کوچه باریکی که بعد از یکی دو تا پیچ می رسید به اون خونه مینا به عاطفه گفت شنل نداری بندازی رو سرت اینجوری تو این محله راه بری یه مرد ببیندت خوب نیست که گفتیم نه و مینا گفت چاره ای نیست بلکه کسی تو کوچه نباشه که خوشبختانه نبود، سرایدار خونه تاریخی یه جوان افغانی بود که هم نگهبان بود هم نظافت میکرد اونجا رو تا درو باز کرد عاطفه رو دید خیره خیره به پستوناش نگاه میکرد از جلوی در کنار نمی رفت که حمید بهش گفت کجایی عمو برو کنار
یعنی از اول تا آخر این افغانی چشم از عاطفه برنمیداشت، عاطفه بهم گفت سعید ببین این افغانی چه دیدی میزنه زنتو داره منو میخوره با نگاهش، کیرش ببین برای من یه کم راست کرده نگاه کردم دیدم بله شلوارش قلمبه شده
جفتمون تحریک شده بودیم
افغانیه چهره زشتی نداشت سفید و خوب بود، عاطفه گفت این افغانی بدجور منو شهوتی کرده میخوام بیشتر براش خودنمایی کنم اجازه میدی گفتم باشه ولی چطوری گفت یه راهی براش پیدا میکنم، مشغول عکس و فیلم بودیم و افغانی مشغول تماشا که یهو عاطفه ازش پرسید دستشویی کجاست؟ اونم گفت طبقه پایین حیاط پشتی عاطفه بهش گفت بیا نشونمون بده دستشویی رسیدم دستشویی
من بودمو عاطفه و جوان افغانی
عاطفه پایین لباسش داد بالا تا شکم حالا پایین تنه سفید و سکسیش با شورت لامبادی مشکیش تو چشم بود افغانی داشت میمرد از هیجان وقتی پشتشو کرد به افغانی تا بره داخل دستشویی کون گنده و سفیدش که بند شورتش رفته بود لای چاکش باعث شد افغانی کامل شق کنه و تابلو کیرش مشخص شد انقدر پررو بودن که نرفت وایساد تا بازم تماشا کنه و اصلا حواسش به کیرش نبود عاطفه بعد از دستشویی با همون حالت اومد بیرون و لباسش درست کرد ولی موقع رفتن قشنگ رونای خوش تراششو با کون گوشتیش به نمایش گذاشته بود و افغانی خرکیف از دیدنش. عاطفه یه جوری رفتار میکرد که افغانی را آدم حساب نمیکرد. البته مینا هم جلوی افغانیه رعایت نمی کرد، یه پیراهن مردونه کوتاه و تنگ پوشیده بود روی تیشرتش که دکمه هاش باز بود و حجم کسش و پستوناش مشخص بود با همون ساپورت، هروقت خم ميشد حجم کونش تو چشم بود شالشم که افتاده بود سر نمیکرد.
عکاسی و فیلمبرداری که تموم شد راه افتادیم سمت تالار
و افغانی موند تنها با صحنه های سکسی که دیده بود، تو کوچه موقع برگشت حمید گفت شک ندارم افغانیه با دید زدن این دو داف ایرانی الان مشغول جق زدنه مینا گفت خاک بر سر چشم بر نمی داشت یه سر کس و سینه های منو رصد میکرد تا خم میشدم محو تماشای کونم میشد که عاطفه گفت اگر تو انقدر دید زده پس وای به حال من مینا گفت تو رو که هرچی با نگاهش میخورد سیر نمیشد تو چلو گوشت بودی واسش من سالاد کنار غذا که همه خندیدیم. عاطفه گفت تازه نمیدونی که وقتی رفتیم دستشویی هموجور وایساده بود نگاه میکرد منم جلوش دامن لباس بالا زدم رفتم داخل دستشویی کل پایین تنه منو با یه شورت لامبادا دید خاک بر سر و قشنگ راست کرد واسم
مینا گفت راست میگی عاطفه گفت بله راحت با کیر شق شده وایساده بود تا آخر
من گفتم منم میبودم یه لحظه از شما دوتا داف درجه ۱ چشم بر نمیداشتم
به حمید گفتم شک نکن تا یه مدتی به یاد زنامون این افغانی جق خواهد زد.
با رد و بدل شدن این حرفا بینمون حسابی ۴ تایی شهوتی شده بودیم.
اینکه اون موقع انقدر راحت حرفای سکسی میزدیم و عاطفه بدون هیچ حیایی با اون وضع لباس جلوی حمید، تو خیابون جلوی پیرمرد و تو خونه جلوی افغانی خودنمایی میکرد خیلی جای تعجب داشت برای من، اینکه بعد از پرو لباس جلوی یه مرد غریبه با بالاتنه لخت راحت بود و الان هم اینطوری ار عاطفه که روزی دختر مذهبی و چادری بود بعید بود.
عاطفه مثل پرنده ای بود که از قفس رها شده بود، هرچی تو مجردی خودشو شهوتشو کنترل کرده بود الان با دیدن بی غیرتی من مثل آدمای عقده ای عقده گشایی میکرد.
نشستیم تو ماشین راه افتادیم سمت تالار مینا و وحید هم با ماشین خودشون اومده بودن تا تو راه از ما و ماشین عروس فیلم بگیرن، من به شدت از وضعیت عاطفه تو عروسی جلوی فامیلای خودش نگران بودم چون زناشون جلوی من ۱۰۰ درصد حجاب میداشتن و من نمیخواستم مرداشون زن منو تو اون شرایط ببین بهرحال پیرمرد تو خیابون و اون افغانی غریبه بودن و دیگه اونا رو نمیدیدیم.
فامیل ما همه ولنگ و واز بودن اما فامیلای زنم همه خشک مقدس
تو راه عاطفه گفت اون افغانیه خیلی حالا داد وقتی داشتم براش خودنمایی میکردم حسابی کسم خیس شد.
چون طولانی شد عروسی را در داستان بعد براتون تعریف میکنم.
نوشته: سعید
ادامه…