داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

اولین سکسم بعد طلاق

با سلام دوستان عزیز
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم راجع به اولین سکس بعد طلاقمه . اسمم مژگان سفید چشم ابرو روشن( قهوه ای ) قد ۱۶۸ و توپر . ۱۸ سالگی دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه . تو دانشگاه حدود ترم دوم سوم بود که با یه پسره رل زدم . اسمش مازیار بود خیلی جذاب بود یه جورایی شبیه حامد بهداد بود ولی بلند قدتر . با کلاس و شیک پوش و سبزه . اونم یه جورایی روم زوم کرده بود . ماجرای سکسی که دارم مربوط به مازیار نیست و خلاصه اش میکنم رابطه ای که باهاش داشتم و . مازیار بعد یه مدت که باهاش رل زدم و بیرون و لب و لب بازی و اینا اومد خواستگاری و نامزدی و قرار شد بعد اتمام درسمون بریم خونه خودمون . تو همون دوران نامزدی با اصرار فراوان مازیار و اینکه هی میگفت ما که زن و شوهریم و این کس شعرا زد پرده ام و پاره کرد و ترکوندم . اینقدر سکس داشتیم که دیگه مامانم از هیکلم و مسافرتهایی که با مازیار میرفتم و یکی دوبار کاندوم پیدا کردن اوایل رابطمون و … فهمیده بود دختر نیستم . فقط تاکید داشت حامله نشم و آبروریزی راه نیوفته . چند باری هم از کون ترتیبم و داد ولی چون کیرش کلفت نبود و بیشتر دراز بود کمتر از اون چیزایی که شنیده بودم و دخترا و دوستام میگفتن که کون دادن درد داره و اگه بدی جررر میخوری و … اذیت شدم ولی زیاد با کون دادن حال نکردم و حین دادن زیاد جیغ و داد راه مینداختم که زیاد کونم و نکنه . شاید ۴ یا ۵ بار کونم و کرد اونم تو مسافرتها . القصه بعد حدود ۱ سال که نامزد بودیم و کس و کونم ترکونده بود گفت میخواد پدر مادرش و ببره شهرستانشون منم شکی نکردم چون اصلا آدم گیری نبودم و چیزی ازش ندیده بودم . فردای روزی که مثلا رفته بود مسافرت یه شماره ناشناسی زنگ زد و گفت مازیار جونت با یه دختر تو خونه هستن . رفتم و بعد کلی کشیک کشیدن دیدم با یه دختره از خونه خودشون اومد بیرون خلاصه جیغ وداد و عربده و کلی بازی و زد و خوردی راه افتاد که بیا و ببین . بعدش هم هر کاری کرد خودش و خانواده اش نتونستم تحمل کنم بالاخره جدا شدیم . یه دختر عمو دارم اسمش مرجانه . از اون دختر ریزه میزه ها که واقعا نصفش زیر زمینه قدش سبزه و توپر ولی از اون پسر بازها و حشریهایی که نگم براتون حدود دو سالی از من کوچیکتره . از ۱۵ سالگی دوست پسر بازی میکرد و چندتا از دوست پسرهای هم عکساشون و دیده بودم دو بار هم که رفته بودیم خونشون و استثنائا خونه بود به هوای خرید با من رفتیم پاساژ ولی با دوست پسرش قرار داشت که دو تا از اونا رو هم دیده بودم . عمو و زن‌عموم هم حریفش نمیشدن . اکثر اوقات میرفتیم خونشون زن عموم می‌گفت رفته تولد دوستش یا عروسی فلانی یا ختم بابای دوستش و … ولی من میدونستم رفته زیرخواب دوست پسرش . تازگی ها هم دانشگاه آزاد اطراف تهران قبول شده بود و اونجا رو آباد می‌کرد به هوای دانشگاه کلا آزادتر شده بود . دو سه ماه بعد جدایی با مازیار یه روز بهم زنگ زد و گفت موژی میایی بریم شمال یه آب و هوایی عوض کنیم ؟ گفتم حوصله ندارم . خیلی تاکید کرد ولی گفتم نه . گفت خونه ای فردا بیام ببینمت ؟ گفتم فردا نه کار دارم پس فردا اوکیه. خلاصه پس فردا اومد خونمون و کلی صحبت کردیم تا حرف مازیار و کشید وسط و گفت ما دخترا باید کوتاه بیاییم تو بعضی مسائل کاش کوتاه میومدی و زندگیت و به هم نمیزدی . گفتم خیانت می‌دیدی تو میبخشیدی ؟ گفت آره بابا سخت نگیر زندگی و .گفتم من مثل تو نیستم . گفت ببین من راستش یه دوست پسر دارم همکلاسیمه اسمش هادیه بچه بالا شهره . اونم یه دوست داره به اسم شهروز که خیلی خوشتیپ و باحاله . میخوای باهات کانتکش کنم ؟ گفتم بیخیال بابا مرجان . من تازه زخم خوردم از هیچ مرد و پسری خوشم نمیاد . دید راه بیا نیستم موبایلش و درآورد و عکسهای خودش و دوستش و نشون داد . تو یکی از عکسها عکس شهروز و هادی که با هم بودن و دیدم . هادی خیلی توپ و خفن به نظر میومد ولی از شهروز خوشم نیومد . گفتم این چلغوز چیه ؟ گفت باز هم دوستهای بهتری داره خواستی بیا بریم شمال یا درکه ای جایی یه حالی بکنیم . گفتم حال ؟ گفت مشروب و عرق و استخر و اینا . بعدش هم مژگان جون هر کی ندونه من میدونم که بند و آب دادی پس لذت ببر از زندگیت . از این حرفش خوشم‌نیومد اومدم چیزی بگم که گفت ببین من که نمیتونم واسه تو جانماز آب بکشم راستش منم کوس و کونم و دادم ولی لذتی که از سکس و مسافرت با پارتنرهام و مشروب خوری و گردش و پارتی و مهمونی و تولد و … داشتم که فقط خدا میدونه . به خدا پولدارهای خفن سن و سالدار هم اندازه من که هنوز بیست سالم نشده حال نکردن و نخواهند کرد .
تو رو هم‌چون دوست دارم بهت گفتم وگرنه ده تا دختر دایی و خاله و عمو و عمه و رفیق دیگه هم دارم ولی با اونا حال نمیکنم . تو یه چیز دیگه ای . تو هم اگه فقط بری دانشگاه و خونه یا مهمونی خونه خاله و عمو و فامیل سرت کلاه میره . تازه تو این‌مهمونی ها و پارتی ها که من میرم اگه بیایی تیکه خوب هم‌میتونی پیدا کنی . اکثرا بچه پولدار و مایه دار و خرج کن . تا کی میخوای دستت تو جیب بابات باشه ؟ یکی دوتا پارتی و مهمونی که رفته بود و در حد ۵ دقیقه ای رو هم نشونم داد . واقعا عشق و حالش به راه بود عوضی .گفت ببین منم مثل خودتم دستت و بده به دستم دوتایی هم باشیم خانواده هامون کمتر گیر میدن بهمون . اون شب گذشت و حرفه‌ای مرجان جلک چشمام رژه میرفتن . از طرفی از هادی هم بدم نیومده بود ولی روم نشد بگم بیا بریم یه دوری بزنیم تا حدود ده روز بعد خودش گفت با هادی میخوایم بریم باغشون دماوند . ۴ شنبه ظهر میریم تا جمعه بعدازظهر . اگه اوکی هستی بیا . گفتم حالا که اصرار میکنی میام ولی دوستی رفیقی یا کسی و نیاری واسه من . نیشخندی زد و گفت باشه بابا مریم مقدس . به خانه هم گفتم با مرجان میخوام برم ویلای دوستش آب و هوایی عوض کنم . پدرومادر هم قبول کردن و گفتن خوبه یه هوایی بخوری . خلاصه روز قرار مرجان با ماشین هادی اومد دنبالم دم در خونه هادی دوتا کوچه بالاتر بود که یه وقت خانواده ام نبیننش . سوار شدم و بالاتر هادی اومد پشت فرمون و راه افتادیم دماوند . تو راه کلی چرت و پرت گفتن که یخ من آب بشه . تقریبا تمام راه حواسش به من بود .حدود ساعت ۸ شل رسیدیم و وسایل و گذاشتیم . باغچه قشنگی داشتن . یه استخر گوشه باغ با یه ویلا دوبلکس جمع و جور و یه محوطه حدود ۲۰۰ متری با چند تا درخت . هادی یه شلوارک و تیشرت خوشگل پوشید و،شروع کرد جوجه درست کردن و قلیون گذاشتن و مشروب آوردن . مرجان هم یه تیپ تقریبا لخت زده بود و همه جاش بیرون بود . شام رو خوردیم و قلیون. و کشیدیم خودشون چند تا پیک مشروب زدن شروع کردن رقصیدن . من زیاد مشروب نیستم و هر چه اصرار کردن نخوردم . وسط رقصیدن منم کشوندن وسط . حین رقص و اینا یکی دوبار دستش و مالید به بدنم . میدونستم از قصد ولی راستش بدم نیومد . فقط نگران بودم مرجان ببینه و ناراحت بشه . بعد یه ساعت رقص و کسکلک بازی مرجان و بغل کرد و پریدن تو استخر . عمقش کلا کم بود حدود ۱ متر و بیست سانت بود . یعنی تا سینه آدم آب داشت . مرجان خیلی خیلی مست بود و کس شعر میگفت و لب بازی میکرد با هادی تو آب . ولی کسایی که رفتن دماوند میدونن تابستونهاش هم سرده . آب هم سرد بود زیاد تو آب نموندن و سریع اومدن بیرون ‌کلا ۵ دقیقه نشد . رفتن تو اتاق خودشون و خشک کنن . منم وسایل تو حیاط و جمع کردن رفتم تو ویلا . چند دقیقه بعد اومدن بیرون . مرجان موهاش خیس بود و یه شورت و سوتین تنش بود هادی هم تیشرت و شلوارک جدید . هادی گفت زشته لخت شدی جلو دختر عموت . اونم گفت بیخیال ما با هم این حرفا رو نداریم . دیدم لب بازی و شروع کردن و بوی سکس به مشامم میخورد . رفتم تو اتاقم . بعد چند دقیقه دیدم سر و صدای بکن بکن میاد . در و باز کردم دیدم لنگهای مرجان و هفتی باز کرده و گذاشته تو کوسش . دوبرابر مرجان هیکل داشت و مرجان مثل جوجه در اختیارش،بود . نور آشپزخانه اوپن فقط روشن بود . از گاییده شدن مرجان خیس خیس شده بودم . دوست داشتم زیر هادی بودم . جون جون های مرجان دیگه داشت همسایه ها رو هم خبردار میکرد . هادی گفت آروم . گفت بزار همه بفهمن دارم کوس میدم . بزن بزن داره میاااااااد . سی ثانیه بعد جیغ بلندی کشید و ولو شد . هادی از روش پاشد مثل طلبکارها بالاس سرش وایساد . اونجا بود که کیرش و درست دیدم . بلند ولی خیلی کلفت . کلفت و سیاه با رگهای برجسته . سر کیرش و انگار مار زده بود . به هیکل کیرش نمی‌خورد و خیلی بزرگ بود . نمیدونم مرجان با اون کوس و کون کوچولوش چطور جاش میداد . مرجان حالش اومد سرجاش و قنبل کرد گفت بزن نفت دربیاد دوباره . هادی فهمیده بود من از لای در دارم دید میزنم و الکی گفت مژگان نفهمه . مرجان هم گفت فهمید هم فهمید . منم مثل خواهرش هستم دارم نیازم و رفع میکنم اشکالش چیه ؟ بلند بلند گفتن و خندیدن . هادی گذاشت در کون مرجان که اونم نذاشت و یهو بلند منو صدا کرد . همونجا آبم خشک شد . دوباره صدام کرد . از پشت در گفتم بله . گفت بیا اینجا این پسره میخواد کونم بزاره . هر دو خندیدن . روم نشد برم بیرون که دیدم اومدن دوتایی سمت اتاقم . رفتم تو رختخواب و مثلا دارم میخوابم . در و باز گرد و گفت دیوث میگم میخواد کونم بکنه گرفتی خوابیدی؟ نمیدونستم چی بگم که دست هادی و گرفت و اومد تو اتاق و در هم قفل کرد . گفتم مرجان خوبی این چه وضعیه؟ گفت خیلی دوست داشتیم جلوی کسی سکس کنیم چه بهتر که جلوی تو باشه . اومد و لحاف و زد کنار و گفت اینجا خوبه هادی؟ با سر تایید کرد . سرش و که هنوز نم داشت و گذاشت رو پاهای من لنگاشو باز کرد و گفت یالا بزن ببینم . اصلا انتظار همچین چیزی و نداشتم و نمیدونستم چیکار باید کنم . یه کوس کوچولویی داشت طول و عرضش دو انگشت بود . سبزه با یه پشم مثلثی بالای کوسش .هادی اومد رو تخت کیرش مثل ناقوس کلیسا تکون میخورد . مرجان گفت موژی کلفته؟ چیزی نگفتم گفت واسه من درد داره . ولی لذت هم داره . هادی تا این و شنید نشست بین پاهاش بایه تکون تا دسته جاش کرد . جووووووونی گفت مرجان که داشتم ارضا میشدم بدون کیر .
سکس با مازیار اندازه دیدن گاییده شدن مرجان بهم حال نداده بود . هادی گفت مژگان جون دختر عموت خیلی سوسوله. شروع کرد تلمبه زدن . کله مرجان هم میخورد رو کوسم سینه های ۷۵ و جمع جورش و خودش با دستهاش گرفته بود … روم‌نمیشد بگم منم میخوام که هادی گفت مرجان موژی گناه داره داره اذیت میشه بریم اتاق خودمون . اونم گفت خیلی هم حال میکنه مگه نه . دیدم لوس بازی دارم شاید کار از کار بگذره . گفتم نه راحت باشید شما که یهو از رو مرجان پاشد و دست انداخت و تیشرت و درآورد. درازم کرد و دیدم مرجان هم شلوارم و داره میکشه پایین . ظرف ۲۰ ثانیه لختم کردن . بدن سفید و تپلیم افتاد به چنگشون . هادی گفت مرجان اجازه میدی ؟ اونم گفت یه جوری بکنش تا ۱ ماه هوس نکنه . اگه راست بگه چند ماهه کیر ندیده . نشوندم رو کیرش و گذاشت رو لبم . بزرگی کیرش و دیگه حس میکردم
باور کنید سر کیرش نتونستم بکنم دهنم . مرجان کیرش و گرفت و قشنگ سرش و کرد تو دهنش و لیس میزد براش . بعد گفت دراز بکش موژی جوووون . تا حالا درازکش و بدون سفینه رفتی فضا ؟ اومدم جواب بدم کوسم تا ته رحمم سوخت . با یه تکون تا دسته کرد تو کوسم . با اینکه خیلی خیلی خیس بودم و آب از همه جام راه افتاده بود ولی واقعا کوسم سوخت از درد . آرم تلمبه زدن و شروع کرد . بعد یکی دو دقیقه رفتم رو فضا . واقعا مزه کیر کلفت یه چیز دیگه است .‌ منی که با مازیار یه بار هم ارضا نشده بودم تو ده دقیقه دو بار ارضا شدم . مرجان هم رفته بود پشت هادی کونش و لیس میزد . میومد جلو سینه های من و میکرد دهنش . هیچوقت از لز بازی خوشم نمیومد ولی تو این موقعیت خوردن مرجان و دوست داشتم . اومد پایین‌تر رو شکمم و لیس میزد و داشت کوسش و نزدیک دهنم میکرد . خوردن کوس و دوست نداشتم ولی دو تا لیس زدم براش آبش اینقدر ترش و اسیدی بود که خوشم نیومد. .مرجان هادی و زد کنار و با ولع تمام کس سفیدم و لیس زد و همه آب‌های هم‌خورد . خیلی حشری بود و اصلا بدش نمیومد کوس همجنس و میخوره سرتون و درد نیارم شاید تا ساعت ۳ شب هر کدوممون و ۲ بار هر دفعه هم حدود نیم ساعت کرد . هر کدوم و یه ساعتی شد که گایید . از ۱۱ شب تا ۳ صبح حدود ۲ ساعتش و رو کسمون بود . وسطاش هم میرفت آب می‌گرفت رو بدنش و عرقش و می‌شست و شراب میخورد و حتی قلیون هم گذاشت و کشیدیم . کونکش برای خودش آنتراکت میذاشت که دیر آبش بیاد بعدا مرجان گفت یه آمپول مخصوص دیر امدن آب میزنه میتونه یکی دو ساعت یه روند تلمبه بزنه . ۵ شنبه و جمعه هم چند بار دیگه جفتمون و کرد . خیلی دوست داشت کونم و بکنه که نذاشتم . به مرجان هم گفته بود من و راضی کنه تا شهروز هم بیاد و ضربدریش کنیم ولی من از اون خوشم نیومده بود و قبول نکردم . خلاصه دو روزی که با هادی دماوند بودیم بهترین سکس های زندگیم بود . ارضاء هایی که هیچ وقت دیگه تجربه اش نکردم چون واقعا از عمق وجود ارضا میشدم . نمیدونم دلیلش چی بود . شاید چون برای اولین بار تریسام میزدیم یا اینکه چون بعد چند ماه کوس میدادم یا کلفتی کیر هادی یا … ولی خیلی چسبید . یه ماه بعد دوباره پیشنهاد دادن که بریم ولی اینبار چند تا دوست دختر و دوست پسر دیگه هم بودن که من نرفتم . یه بار دیگه هم گفتن بیا که من پریود بودم متاسفانه یا خوشبختانه نشد که برم دیگه . دو سه ماه بعد هم مرجان با هادی زدن به تیپ و تار هم . بعدا خود مرجان گفت واسه جور کردن تو برای هادی یه گردنبند ۲۰ تومانی هادی و براش خریده بوده . البته فکر کنم روش نشد بگه برای هادی کسکشی کرده گفت براش هدیه گرفته . مطمئنم که خیلی های دیگه رو واسش جور میکرده و شیتیل می‌گرفته. بعد هادی هم یه بچه پولدار دیگه تور کرد که قیافه اش خیلی تخمی بود . پیشنهاد داد باهاش بریم شمال که چون نه از پسره خوشم اومد نه از کار مرجان که هادی و تیغیده بود نرفتم . یه مدت بعد خودم با پسر شیرازی اهل تهران رل زدم که اگه از داستانم خوشتون اومده باشه اونا رو تعریف میکنم براتون . ممنون از اینکه داستانم و خوندید .

نوشته: مژگان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها