درود
خاطره ای ک میگم هم جزو لذت های زندگیم بود
هم پشیمونی
که جفتشو میگم براتون
شغلم جوری بود که با خونواده ها در ارتباط بودم و بیشتر خانوما واسه همینم خیلی کس به تورم میخورد چه دختر چه زن
اما هیچ وقت جرات نکرده بودم با زن شوهردار باشم یه روز که دم مغازه بودم دیدم یه اس ام اس برام اومد
سلام خوبی؟
جواب دادم و بعد از چند تا پیام رد و بدل کردن گفتم خودتو معرفی کن که گفت میخوای منو ببینی
گفتم آره گفت بیای فلان خیابون
نمیدونم چرا ولی به حرفش گوش کردم
کنجکاو شده بودم ببینم کیه
رفتم
دیدم ازپشت پنجره داره خیابونو نگاه میکنه
زنگ زدم دیدم برداشت شناختمش
مشتریم بود چند روز پیش اومده بود مغازه
گف شناختی که گفتم اره و قطع کردم رفتم مغازه
پیام داد چرا قطع کردی گفتم با شوهردار نمیپرم
که هزارتا دلیل و بهونه اورد که بیا یک بار همو ببینیم
بهت توضیح میدم
قرار گذاشتیمو ماشینو برداشتم رفتم دنبالش چند روز بعد این داستان
رفتیم پارک محل یکم صحبت کردیم گفت شوهرم نمیتونه راضیم کنه و نمیدونم منو به زور دادن بهش و خلاصه ازین حرفا
شوهرشم بنده خدا یکم کصخل وضعه راست میگفت
اینم از این شهرستانیایی بود که بابام به زور شوهرش داده بود ولی بالاخره کار کثیف بودن با زنه شوهردار رو توجیه نمیکنه این حرفا یواش یواش شلم کرد منم اون زمان دقیق خورده بودم به تنهایی یه ماهیی میشد کسیو نداشتم همه چی دست به دست هم داد با این اوکی شم
فرداش یا پس فرداش بود که گفتم بریم یه جایی خلوت کنیم
از بدبختی مکان نداشتم ولی انقد زده بود بالا که حاضر بودم حتی توی خیابونم سکس کنم
خلاصه کلید واحد رفیقم که تازه خریده بود و گرفتم و رفتیم
و یه سکس سرپایی که از فحش بدتر بود کردیم و اومدیم
حال که نداد بهم هیچ تازه ضدحالم شد
دید اینجوری ام گف فردا صبح ک شوهر رفت سرکار بیا خونه
گفتم پسرت چی؟
گف اون خوابه بیدار نمیشه
قرارو گذاشتیم واس ساعت هشت صبح
صب بلند شدم رفتم سمتش زنگ زدم گفت رسیدی سر کوچه بگو درو باز کنم در باز شد با استرس داشتم میرفتم توو
اولین بارم بود میرفتم مکان زن شوهردار ترس داشتم اما شهوت …
شهوت کورم کرده بود رفتم تو در که بسته شد یکم استرسم کمتر شد
خونه آروم بود و ارامش میداد نشستم روی مبل ی چای اورد خوردیم گفتم بریم تو اتاق
گفت بریم
یکی از اتاقا خالی بود و کفش موکت
من گفتم لابد میریم اون یکی اتاق که حتما توش تختم هس
که دستمو گرفت گفت پسرم اونجا خوابه بریم اینور
منم چه بدونم قراره چه بلایی سرم بیاد گفتم باش
فقط این برام مهم بود که بکنمش
رفتیم تو اتاق درو بست و شروع کردیم لب گرفتن
چند دقیقه ای لبای همو خوردیم که دست انداخت تیشرتمو در اوردم و دوباره لب بازی
خواستم منم تاپ اونو درارم که نذاشت نمیدونم چرا ولی گف نمیخوام
خلاصه خوابوندمش زمین و رفتم روش زیر گلوشو گوشاشو لباشو ب نوبت میخوردم ک دیگ به نفس نفس افتاده بود
نشستم بین پاهاش شلوار و شرتشو با هم در اوردم
بلند شدم سرپا مال خودمم در اوردم دوباره رفتم بغلش
همینجوری که داشتیم لب میگرفتیم دستشو از بین بدنامون برد کیرمو گرفت گذاشت دم کصش
خیلی داغ بود واقعا حس میکردم کله کیرم داره اتیش میگیره
منم ک منتظر نموندم یهو همشو هل دادم تو که شروع کرد اه و ناله
دو دقیقه نشده بود که از داغی کصش ابم اومد ریختم توو دستمال و تمیز کردم کیرمو دوباره کردم توو
کصش خیلی ابدار بود هیچ نیازی به ژل و تف نبود
راحت جا میشد بار دوم ی مقدار باجنبه تر رفتار کردم و ده دقیقه ای تلمبه زدم
وقتی پوزیشن عوض کردیم و داگی شد تازه فهمیدم چه لعبتیه این لامصب
پوست بدنش که سفید بود ازین بگذریم
چنان کص صورتی ای اومد جلو چشمم ک ندیدم و نمیبینم دیگ
اونایی ام که میگن توو ایران نیست
هس ولی کمه
خلاصه بار دوم هم ابم اومد و ریختم رو کمرش
آبم کمتر شده بوده
ولی کیرم همچنان سیخ
دلم برا اون دورانم تنگ شده الان یک بار ابم میاد سریع میخوابه
ابم برا بار دوم اومده بود ولی کیرم سیخ مونده بود اما درد میکرد دیگه
خلاصه دوباره کردم توش
اینبار دیگه نمیومد یعنی دیگه آبی نمونده بود ک بخواد بیاد انقد کردم ک گف دارم آتیش میگیرم بسه گوش نکردم انقد کردم که برا بار سوم هم ارضا شدم همه این تایمم توی داگی استایل بودیم که اصن نفهمیدم دارم چیکار میکنم با خودم خلاصه بار سوم ک ارضا شدم فقط سر کیرم نبض میزد ابی نیومد خودمو تمیز کردم و از خونه ش زدم بیرون
چند روزی گذشت که دوباره حشرم زد بالا و دلم خواستش
زنگ زدم بیاد خونمون
که دیگ بگایی از همینجا شروع شد
اومد خونمون
شروع کردیم بهه سکس ک خانوادم رسیدن
نه تنها آبروم جلو خونوادم رفت
بلکه تو کل محلم فهمیدن و تمام
کاسبیم اعتبارم همه چیم رفت
تا یه مدت هرکی منو میدید جواب سلامم نمیداد
قصدم از نوشتن فقط این بود
نکنید بخدا بگایی داره
ارزش نداره یه ساعت لذت ابروتو ببره
نوشته: بی نام