سلام نام من اردشیر20 سالمه .من همراه پدرومادرم درکرج زندگی میکنم.این خاطره ای پارسال زمستون برام اتفاق افتاد.یکی ازبچه های محل که شغل شریفش کوسکشی اسمش داریوش به قول گفتنی یکجورفیلترشکن ازاین راه امرارمعاش میکنه مکان داره کس های از16گرفته تا50 سال ردیف میکنه.ولی این رفیقمون خیلی احتیاط میکنه واسه هرکسی ردیف نمیکنه میترسه لوبره.من خیلی زودرنجم یکباربهش گغتم ردیف کن بهم خندیدگفت تووو…برومال این حرفانیستی بروجق توبزن .منم خیلی ناراحت شدم تودلم گفتم کس ننت ولش کن .یک مدت ازفکرکس اومدم بیرون.تایکروز که دیدم یک خانم تقریبا33ساله با موهایی بلوندخط کونش
ازمانتومعلوم بوداومده بوددرخونه داریوش واسه کارشریفه دادن .
ازشانس گندمااونروزروزخوبی برام بود.داریوش دم درداشت زن رو می پیچوند.>
منم دم درداشتم امارکون زن رامیگرفتم که دیدم موبایلم زنگ میخوره دیدم داریوش بهم گفت میکنی ؟الان کس اومده دم درپول لازمه یکی ازبچه هامیخواست بکنه ولی نیومده واسش کارپیش اومده.>
من ازهیجان داشت قلبم ازجاکنده میشددست وپام میلرزیدگفتم نوکرتم هستم هرچقدربخوای پول بهت میدم >
خلاصه رفتم خونه داریوش تازن رودیدم گفتم اجازه هست؟گفت بفرما!خواست لخت بشه نگذاشتم گفتم خودم لختت میکنم اول رفتم ازرومانتوسراغ کونش هی مالوندم میمالوندم چنان میمالوندم طرف گفت جرخوردمانتوم بس دیگه.>
دیگه به شدت قاطی کرده بودم شده بودم مثل شترمست کیرم داشت ازشدت حرارت میترکییدسریع شلوارش کشیدم پایین اینقرهیجان داشتم کیرموگذاشتم داخل کوسش تادوتاتلمبه زدم دیدم ابش پاشیدبه تمام هیکل زن وبه مانتوفرش خونه اقاداریوش .خلاصه بابت 5دقیقه 200هزارتومان پیاده شدم مجبورشدم فرش اقاداریوش بشورم ولی اون روزخیلی روزباحالی بودوخوش گذشت.
نوشته: اردشیر