داستان های سکسی

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی

فیلم های سکسی خارجی

از دوشیدن تا گاییدن امین

من حمیدرضا که قبلاً داستان امین رو دوشیدم نوشتم. یادمه اوایل شهریور بود که رفته بودیم بابلسر مسافرت. بابام بابل کار داشت و منم خواستم برم. از قبل نقشه شومی کشیدم و از امین خواستم باهامون بیاد. جالبه که امین از اون روز هیچی تو ذهنش نمونده بود. فقط یادش بود که مست کردیم. خلاصه ساعت 12 راه افتادیم و 6 عصر رسیدیم بابل. محل اسکان به ما داده بودن ولی من به بابام گفتم این دو روزی که اینجا هستی من و امین میریم بابلسر. بعد یه خرده چونه و دلخوری بابا قبول کرد و من دل تو دلم نبود. من و امین رفتیم بابلسر و یه پلاژ گرفتیم. بیشتر دلخوری بابا واسه پول پلاژ بود. شب دو تا ساندویچ از بیرون گرفتیم و اومدیم خونه. همش داشتم فکر می کردم که چه تله ای رو کنم. معلوم بود که باید مثل قبل مستش کنم. اما اگه خوب جواب نداد چی؟ باید کم کم جلو می رفتم. شب بهش پیشنهاد مشروب دادم و اونم خوشحال و ذوق کرد. مزه ها رو جور کردیم و نشستیم به خوردن. بعد چند تا پیک امین دراز کشید و منم سرمو رو پاش گذاشتم. دل تو دلم نبود. می خواستم هر چه زودتر اون گوشتش رو تو دستم بگیرم.شروع کردم به صحبت کردن باهاش که تو فامیل کی رو بیشتر از همه دوست داری؟ منظورم زنها و دخترها بود. و با هم صحبت می کردیم. یهو به ذهنم رسید که باید بیشتر تحریکش کنم. بهش گفتم عذر می خوام من باید لباسامو در بیارم چون هم گرمه و هم موقع خواب بی لباس می خوابم. گفت گه نخور. مگه تو خونه هم می تونی بی لباس بشی؟ گفتم. نه دیگه لخت لخت. لباسامو در آوردم. و دراز کشیدم. تلویزیون پلاژ خراب بود ولی من لپ تاپم رو با خودم برده بودم. یه فیلم سوپر گذاشتم. و اونم داشت نگاه می کرد. بهش گفتم: اوووووف کاش من جای اون زنه بودم.
امین: اوووف کاش منم همچین کوسی دستم بود.
من: چیز کلفت بدجور حال میده
امین: کونی تو عاشق چیز کلفتی؟ یا عاشق کس؟
من: وقتی حالم خراب شه فرقی نمی کنه. شروع کردم به ماساژ دادن دست راستش. دیدم یه خرده خوشش اومد. گفتم می خوای ماساژت بدم. گفت: اگه بلدی فقط پشتمو یه خرده بمال. از تو راه خسته شدم. به شکم خوابید و من رفتم رو پشتش. یه خرده مالیدم دیدم حال می کنه. سه کم گذشت گفتم امین رکابیتو درآر. رکابیشو در آورد و دوباره به شکم خوابید. با چشمای نیمه بازش داشت فیلمو تماشا می کرد. برگردوندمش و شروع به ماساژ گردنش کردم. گردم جای حساسیه. پوست سرش رو مالیدم. گوشاش و گونه هاش. من رفته بودم رو شکمش و کاملاً بهش مسلط بودم. بهش گفتم واستا چراغو خاموش کنم تا بهتر بشه. لامپو خاموش کردم و برگ
شتم. حالا فقط یه نور از بیرون پنجره می اومد. دستمو بردم رو سینه هاش و ممه هاشو مالیدم و باهاش بازی می کردم. امین یه خرده داغ شده بود ولی هنوز واسه نقشم کار لازم داشت. باید ذره ذره لختش می کردم. دستمو بردم رو نافش و شکمش رو مالیدم. اولین باری بود که بدنش رو می مالیدم. از زیر نافش یه خط مو رشد کرده بود و مستقیم می رفت پایین و زیر شلوار ورزشیش پنهان می شد. در هر چند حرکت دستم سعی می کردم یه خرده به بالای شلوارش فشار بدم که بیاد پایین. کم کم دستم داشت به موهای پشت آلتش می خورد. امین چیزی نمی گفت و فقط فیلمو نگاه می کرد. اون چشمای خمارش منو حشری می کرد. یه خرده گذشت بهش گفتم بزار شلوارتو در بیارم راحت باشی. شورت که داری ما هم که جفتمون مردیم زن نیستیم.و شلوارشو از پاش در اوردم. باور نمی شد امین هیچ مخالفتی نکرد و فقط چشمش به فیلم بود. فکر کنم یه جوری می خواست حواسش رو از کاری که باهاش می کنم پرت کنه. شروع به مالیدن پاهاش کردم. دل تو دلم نبود و خودمم عرق کرده بود. یه شرت هفتی سورمه ای پاش بود که خیمه زده بود. معلوم بود خوابه. با ماساژم یه کاری می کردم که لبه های شرتش از بالا پایین بیان و از پایین برن بالا. جوری که فقط اون وسط مردونش مونده باشه. گفتم بزار تیر اخرو بزنم. دستمو بردم سمت تخماش و بهش گفتم بزار یه خرده استرستو کم کنم. مدام در مورد ماساژ باهاش حرف می زدم. امین مخالفتی نکرد.
من: می دونی هر انسانی خستگی های طول روزش در بدن جا می مونه که باید با ماساژ یا دوش آب گرم دفع بشه. بهترین راه ماساژه که راحت باشی. و بهترین ماساژها رو با بدن لخت میدن. … (خیلی اروم و با صدای پایین در حین اینکه دستمو دور شرت امین گرفتم و می خواستم از پاش در بیارم )گفتم: بزار حالا که شده یه ماساژ جنسی بهت بدم. و شرتش رو آروم کشیدم پایین و بدون معطلی شروع به ماساژ یواش کیرش کردم و دست دیگمو به زیر تخماش رسوندم و شروع به مالیدن کردم. هنوز شرتش رو روناش بود اما می دونستم واسه رام کردن یه پسر بچه باید خوب با اسبابش بازی کنی. حالا امین مثل یه اسب رام شده تو دستم بود. افسارش دستم بود. و شرتشو از پاش در آوردم. هیچ چیزی نمی گفت. صاف و لخت مادرزاد دراز کشیده بود . دستاش دو طرف بدنش بود و سرش به سمت راست چرخونده بود و فیلمو نگاه می کرد. انگار اصلاً تو این دنیا نیست که بی هیچ چیزی و لخت و عور جلوم خوابیده. یه لبخند کوچیکی زدمو و از نقشم حال کرد. توی اون نور میشد بدن خوشگلشو دید. یه پسر لاغر و کمر باریک که مثل یه بچه آروم دراز کشیده و اجازه داده معلمش بهش یاد بده. اروم اروم با کیرش ور رفتم. حقیقتش بار اولی بود که کیر و خایه امین تو دستم بود. اخخخخخخخخخخخ در اوج حال بودم. یادم پیشابم راه افتاده بود. حالا می تونستم نقطه نقطه بدنشو ببینم. امین هیچ چی از من مخفی نداشت. موهای زیر بغلش می خورد که یه ماهیه کوتاه نکرده وقتی دستمو بردم زیر بغلش و بو کردم اخخخخخ یه بوی عرقی می داد که مستم می کرد. و حالا دیگه اون پشمای خوشگل و درشتش تو دستم بود و زیر انگشتام حس می کردم. کم کم کیرش شروع به راست شدن کرد. امین هنوز نگاه من نمی کرد. مثل یه جنازه بی خیال افتاده بود و چشمش به لپ تاپ بود و منم از این فرصت استفاده می کردم. مالیدم وگذاشتم که خب و حسابی راست بشه. اوووووووووف چه کیر کلفتی. بهش نمیومد یه همچین گوشتی این پسر بین پاهاش داشته باشه. در یک حرکت سرمو بردم پایین و کیرشو تو دهنم بردم. و شروع به مکیدن
کردم. کم کم امین شروع به حرکت کرد و تو دهن من تلمبه می زد. حسابی کیرش رو خوردم و سرمو اوردم بالا. بهش لبخند زدم و گفتم: تا حالا کردی؟ اروم گفت: نه. منم همونطور رکابیمو در آوردم و شلوارکمو از پام با شرتم کشیدم پایین. چش از کیر من ورنمی داشت. و منم دستم رو تخماش بود. امین حشری شده بود و با دیدن لخت من چشاش برق شهوت زد. حالا دیگه می تونستم این حیوون رام شده رو صاحبش بشم. امین دیگه اهلی شده بود و اون بدمصبش مثل یه خرطوم فیل بلند شده بود. کیر لامصبش مثل کیر اسب می مونست. بلند و کلفت و سفت. به پشت خوابیدم و بهش گفتم بیا بزار توش. می دونستم که تو این حالت درد داره ولی این دارد مال اسب امین بود. اوووووف دردش حال می داد. امین پاشد و اومد روم. دیدم جام بده یه پتو رو تا زدم و گذاشتم زیرم. و روش خوابیدم . امین مثل یه مرد قوی اومد روم. بهش گفتم تف بزن امین. دیدم دو تف گنده انداخت رو کیرش. عاشق این تف انداختنش شدم. حشریم می کرد که منو داره با تف می گاد. سرشو گذاشت دم سوراخم. کلاهک کیرخرشو رو رو سوراخم حس می کردم و از اینکه می دونستم چند لحظه دیگه قراره بره ته وجودم حس عجیبی داشتم. من پاهامو جمع کرده بودم تو سینم و امین رو من خیمه زده بود و دستاش رو زمین بود. یه خرده که از سرش رفت به خودم پیچیدم و گفتم امین یواش تورو خدا. امین بهم نگاه کرد و خندید
امین: واستا الان درست میشه.
من: تو رو خدا یواش امین. دردش شروع شد
امین: عیب نداره تحمل کن. یه حوری سوراختو وا کنم که تا دو روز نتونی راه بری.
کم کم داشت اون کیر اسب میرفت تو روده هام و امین منو نگاه می کرد و می خندید. دردش زیاد شد و می خواستم خودمو بکشم عقب پاهامو گرفت و نزاشت در برم. ملافه رو گذاشتم تو دهنم و ناله می کردم و امین هم بیخیال من اون نراسبو توم فشار می داد. تا جایی که تمامش رو توم جا داد و شروع کرد به تلمبه زدن. من داشتم زیر امین گاییده می شدم و اون کیر اسب تو رودهام بود. حالا دیگه حس می کردم یکی مشتشو کرده تو رودم. باورم نمیشد بالاخره دارم زیر امین نال می زنم. 15 دقیقه منو گایید و اخ و اوخ می کردد. بهم گفت: برگرد. برگشتم و خوابیدم به زمین. پاهامو جمع کرد و دوباره گذاشت توم. ملافه رو گذاشت
م تو دهنم و فقط ناله می کردم. پاهاشو جوری انداخته بود رو پاهام که نمی تونستم نه بلند شم و نه بازشون کنم. امین می خواست که درد بکشم. روم خوابید و تلمبه می زد و من صداهای نفسش رو کنار گوشم می شنیدم. دیدم از سکس خشن خوشش میاد شروع به التماس کردم.
من: امین تو رو خدا. ببخشید غلط کردم
امین: گه نخور. بزار خوب بگامت که خارشت بخوابه. گه نخور بخواب.
من:قسمت می دم تو رو خدا ببخشید.
امین:خفه شو کونی. بزار که خوب بخارونمت.
من بهش یه چیزی گفتم که تحریک بشه از اون استفاده کنه. بهش گفتم: اخه تو مثل اسب افتادی رو من درد داره
امین: آره …اوووووووف بزار این کیر اسب بره ته معده ت کونی. هنوز کجاشو دیدی. می خوام حامله ت کنم کونی.
چند لحظه گذشت و صدای آه آه امین بلند شد. و جهش های پاهاشو و کیرشو تو بدنم حس کردم. قشنگ حس می کردم که هر بار یه جهش داغی تو روده ام حرکت می کنن. حدود 20 ثانیه پاهای امین داشتن می لرزیدن و کیرخرش تو بدنم داشت آب منی خالی می کرد. نزاشت بلند شم. بهم گفت بزار بخوابه بعد از توت درمیارم. آروم از روم پاشد و رفت دستشویی. منم شرتم رو پوشیدم و همین که واستادم احساس می کردم که آبش داره از تو سوراخم میاد تو شرتم. ادامه ش رو براتون خواهم گفت

نوشته: حمیدرضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها